نابینا و گیلاس
نابینا: مگر شرط نکردیم از گیلاسهای این سبد یکی یکی بخوریم ؟
بینا : آره
نابینا : پس تو با چه عُذری سه تا سه تا می خوری ؟
بینا : تو واقعا' نابینایی ؟!
نابینا : مادرزاد!
بینا : پس چطور فهمیدی من سه تا سه تا می خورم ؟!
نابینا : واسه این که من دو تا دو تا می خورم و تو معترض نمی شی :دی
هی نگید هوا دو نفرس
هوا سه نفرس
منم ببرید :|
قل میدم یه گوشه بشینم فقط نگاه کنم :))
یکی از آرزوهام اینه که دوربین عکاسیم با آینه ی خونمون به توافق برسن که من دقیقا چه شکلیم
داشتیم وسایل انباری رو مرتب می کردیم، مامانم یه مداد رنگی ۲۴ رنگِ قاب فلزی از تو یه کارتن در آورد.
زد زیر خنده گفت: می دونی چیه؟
گفتم: نه!
گفت: این رو خریده بودم هر وقت معدلت ۲۰ شد، بهت بدم، ولی حیف که نشد.
سر چهار راه دختر بچه گفت:ازم گل میخری؟
منم مثل تو فیلما یه پنج تومنی دادم گفتم همشو بده
.
.
.
..
دختره گفت:گوه نخور بابا شاخه ای شیش تومنه!
دوس داشتم عصبانی باشم
باش عشقم هر جور میلته
عالی بود
چرا عصبانی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آخرشم از مداد رنگی استفاده نکردی؟
خوب نداد بهم تا ازش استفاده کنم